مرگ مغزی چیست: بازنگری درباره اینکه مغز کی و چگونه میمیرد

در مقاله‌ای که چند روز پیش در MIT Technology Review منتشر شد، راشل نوور مقاله‌ای تأمل برانگیز نوشت که مرزهای بین زندگی و مرگ را بررسی می‌کرد. معلوم می‌شود که هر چه علم بیشتر به یادگیری ادامه دهد، به نظر می‌رسد که تصورات قدیمی‌تر درباره مرگ پایه‌های محکم‌تری ندارند. مفهوم مرگ به عنوان یک حالت دوتایی – چه “زنده” یا “مرده” – با بینش های علمی در حال ظهور به چالش کشیده شده است. نوور در مقاله‌اش بررسی می‌کند که چگونه درک ما از مرگ از یک رویداد ایستا به یک فرآیند پویا، با پیامدهای قابل‌توجهی برای پزشکان و دیدگاه‌های اجتماعی در مورد پایان زندگی، تبدیل می‌شود.

دیدگاه سنتی از مرگ که با توقف ناگهانی عملکردهای حیاتی که منجر به اعلام “لحظه” مرگ توسط پزشک می شود، به طور فزاینده ای به عنوان یک ساده سازی بیش از حد تلقی می شود. تحقیقات انجام شده نشان می دهد که مرگ یک لحظه نیست، بلکه یک فرآیند است. و تحت برخی شرایط این یک فرآیند برگشت پذیر است. این دیدگاه جدید به توانایی بدن برای تحمل دوره‌های محرومیت از اکسیژن بستگی دارد و نشان می‌دهد که زمان مداخله پزشکی برای معکوس کردن مرگ ممکن است طولانی‌تر از آنچه قبلا تصور می‌شد باشد. این تغییر فرصت‌هایی را برای تلاش‌های بازیابی و احیای اعضای بدن باز می‌کند.

تعاریف حقوقی و بیولوژیکی مرگ در طول تاریخ بر توقف غیرقابل برگشت عملکرد قلب، ریه و مغز متمرکز بوده است. اختراع CPR در دهه ۱۹۶۰ و معرفی ونتیلاتورهای مکانیکی این مفاهیم را متحول کرد. این پیشرفت‌ها بین از دست دادن موقت و دائمی عملکردهای بدن تمایز قائل شد که منجر به تشخیص حالت‌هایی مانند ایست قلبی و مرگ مغزی شد.

با این حال، پیچیدگی تعریف مرگ، به‌ویژه از نظر فعالیت مغز، همچنان یک حوزه تحقیقاتی فعال و حتی مورد بحث است. در تلاشی بین المللی برای تسهیل معرفی معیارهای مرگ مغزی، هم بین مؤسسات مختلف در یک کشور و هم بین کشورهای مختلف، پروژه جهانی مرگ مغزی حداقل مجموعه ای از الزامات را برای مرگ مغزی و مرگ مرتبط با معیارهای عصبی پیشنهاد کرده است.

مطالعات اخیر این باور غالباً مبنی بر اینکه مغز در شرایط کمبود اکسیژن بسیار حساس و شکننده است را به چالش کشیده است. در یک مطالعه منتشر شده در ژورنال برجسته Nature، دانشمندان توانستند برخی از عملکردهای کلیدی مغز خوک را ساعاتی پس از مرگ بازیابی کنند. این یافته‌ها نشان می‌دهد که مغز و سایر اندام‌ها ممکن است ظرفیت بیشتری برای بازیابی از کمبود اکسیژن نسبت به آنچه قبلاً تصور می‌شد داشته باشند. مطالعات انسانی همچنین نشان داده‌اند که فعالیت مغز می‌تواند در حالت‌های نزدیک به مرگ ادامه یابد و حتی افزایش یابد، که نشان‌دهنده مقاومت قوی‌تر در برابر کمبود اکسیژن نسبت به آنچه در انسان‌ها فرض می‌شود، است.


این بینش ها و سؤالی که آنها مطرح می کنند فقط علمی یا فلسفی نیستند – آنها در دنیای واقعی پیامدهای عملی دارند. درک دقیق‌تر فرآیند مرگ می‌تواند منجر به تلاش‌ها برای نجات بهتر و تغییر پروتکل‌ها و شیوه‌های پزشکی شود و به طور بالقوه جان‌هایی را که در حال حاضر به دلیل محدودیت در دانش یا منابع پزشکی از دست داده‌اند، نجات دهد. به عنوان مثال، قربانیان حملات قلبی، از دست دادن شدید خون یا خفگی ممکن است با مداخلات پزشکی پیشرفته شانس بیشتری برای احیا داشته باشند.

فراتر از خود مرگ مغزی، تلاش‌های مرتبط در حال مطالعه و توسعه تکنیک‌هایی برای بازگرداندن عملکرد متابولیک در تعدادی از اندام‌های غیر از مغز پس از مرگ، از جمله قلب و کلیه‌ها است که می‌تواند قابلیت‌های اهدای عضو را تا حد زیادی افزایش دهد.

در حالی که این پیشرفت‌ها امیدوارکننده هستند، محققان نسبت به بیش از حد امیدوار شدن هشدار می‌دهند. مسیر این پیشرفت های پزشکی با سال ها تحقیق و ملاحظات اخلاقی هموار شده است. کاوش در روند مرگ مطمئناً نه تنها زمینه های علمی و پزشکی، بلکه ملاحظات اجتماعی، الهیاتی و حقوقی را نیز به چالش می کشد، زیرا درک ما از یکی از عمیق ترین پدیده های زندگی را تغییر می دهد. در برخی موارد، سیاست ها و مقررات باید دنبال شوند – که بیشتر به پیچیدگی موضوع می افزاید.
انتقال از زندگی به مرگ به طور فزاینده ای مبهم می شود زیرا تحقیقات علمی پیچیدگی های قبلا ناشناخته در مورد فیزیولوژی و برگشت پذیری فرآیند مرگ را آشکار می کند. این درک در حال تحول، نوید تعریف مجدد شیوه‌های پزشکی، گسترش پنجره بازیابی اندام‌ها و به چالش کشیدن مفاهیم اجتماعی ما از زندگی و مرگ را می‌دهد. با این حال، این یک سفر واقعی است، به این معنا که علم و پیامدهای آن لزوماً شامل تحقیقات مستمر، ملاحظات اخلاقی و قانونی و نیاز به انتظارات واقع بینانه است.

موژان پارسا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *